سیاحتنامهی آمریکا، بخش دوم: عجب ناامن بلدی است این بلد ویلادلویا…
محضر عزیزی که این مصحف را قرائت میکند عارضم که ما در معیّت اهلبیت سفری آغاز نمودیم به ایالات متحده و این اولین مرتبتی است که ما بدین دیار درآمدهایم. شرح ما کان حادث در این اتصال سهل الحصول است.
و اما بعد یابنی الآدم (والحوا البته) …
ظاهراً جمع اصحاب تدبیر مقرر نمودهبودند که شش شبانهروز اجماع کنند، که چکار؟ «الله اعلم بحقایق الامور». از دوسه ماه ماقبل سفر، با پیغام و پسغامهای بسیار، جهد فرآوان نمودیم تا منزل به تعداد ایام اجماع، مهیا کنیم. لکن بهسبب تراکم اصحاب تدبیر، توفیقی حاصل نشد و تنها دارالمسافر لاوِض۱ غرفهای خالی داشت آنهم فقط برای سه شب اوّل. همان را محفوظ نمودیم که حکما فرمودهاند «کاچی بهاز هیچچی».
در محادثهای با رفیق شفیق و جَـیران جـِیرانمان۲ عطالله خان ضیاالدین تبریزی و بانو، سخن از این معضل بهمیان آمد. عطالله سخت رنجید و برآشفت که مرا برادر برآن دیار دارای داری باشد و شما دربهدر درپی غرفه بردر هر دارغاشَئرد۳؟ مختصر کلام آنکه بعد از تعارفات معمول از ما که زحمت است و از ایشان که از این سخنها مرانی که مرا پریشان خاطر کند، بالاخره عطالله خان به اخوی بزرگوارش، میرزا امینالرعایا، پیغامی ارسال نمود و ایشان هم قبول زحمت فرمود که ما را سه شب مابقی میزبان باشد.
روز آخر اقامتمان در دارالمسافر لاوض، جامهدار را صدا کردیم و جامگان را بهاو سپرده، سفارشش کردیم که بقچهها را میرآخور بدهد تا بادقت و وسواس مکفی در کجاوه و بر مرکب سوارشان کند. خودمان هم پایین رفته خرج اقامت را حساب کردیم. لاکردار دو دقیقهای را که از هاتف دارالمسافر با امینالرعایا سخن گفتهبودیم را بعیدالمسافه محاسبه نموده و ۱۵ دولار ما را شارج کردهبود. لعنتی بهدل سیاه ابلیس ارسال نمودیم و سوار بر مرکب جوان و موقتمان شده و از دارالسفر بیرون زدیم. مرکب و کجاوه را در یکی از شوارع امن بلد بستیم، اسطرلاب، چرتکه و آلت عکّاسی خود را برداشته در کولهبارمان گذاشته و راه مجمع اصحاب تدبیر پیش گرفتیم: محموله الثقیل، سیراً علی الاقدام…
یک دو سه ساعتی در مجمع صحابهی مدبر بودیم که اهلبیت قرار از کف بداد و گفت برویم که مرا دیگر حوصله و توان ماندن نمانده. ما هم اجابت خواسته کردیم و سلان سلان بهسمت مرکب روانه شدیم. از دور که مرکب را دیدیم، چیزی غریب خاطرمان را مشوّش نمود. نزدیکتر که آمدیم دیدیم که ای دل غافل، حرامیای خبیث مرکب جوان و موقتمان را از قفا مورد التفاط قرار داده و بقچهی اصل سمسامالصامت۴ که در آن چرتکهی اصل جابونی واییوی اهلبیت پیچیدهبود را بهیغما بردهاست. گفتم که این آه دل قرقی است که دامنگیر این مرکب جوان موقت شده که فرمودهاند «اتقوا دعوه المظلوم و إن کان کافرا». یعنی از دعای مظلوم بترسید حتی اگر کافر باشد. ولدالزنا، شانه و بُرس مو را هم باخود برده بود. حکماً یا کچلی بوده که عقدهی شانهزدن داشته و یا هیپیای که مویهای کتوکلفت و توهمتوهماش هر روز شانهای میشکسته و شانهای تازه میطلبیده.
القصه، به کاروانسرای عنترپرویز پیغام دادیم که مرکب جدیدی برایمان روانهسازد، به داروغهخانهی ویلادلویا اطلاع دادیم که جهت رویت ماوقع و کتابت شرح آن شحنهای گسیل دارد. و برای صرافی سلطنتی کانادا۵ (که بهسبب اعتبار زرینی که نزد آن داریم مرکب و کجاوه را از هر گزند محتملی ضمان بعقد نمودهبود) هم شرح حادثه را بهتفصیل توضیح دادیم. شحنه آمد برای رویت و کتابت و صرافی هم رقم مسلسل ادعای ما را بهمان گفت جهت مراجعات آتی. از کاروانسرای عنترپرویز هم پیام آمد که تنها حجرهی مفتوحهی عشای روز آخر هفتهی آن کاروانسرای منحوس، حجرهی مطار بلد ویلادلویا است؛ تکان نخورید که یک فقره طوطراک۶ برای سحب مرکب مجروح در راه است و به کمتر از ساعتی حاضر بهیراق. ساعت به ساعتونیم بدل شد و پیامی دیگر که نصف ساعتی دیگر هم باید در انتظار سپری کنیم برای سحب مرکب.
سه ساعتی معطل ماندیم یکلنگی تا طوطراک بالاخره آمد و مرکب جوان و مجروح و موقت مارا سوار کرد و ساعتی هم درراه بودیم تا به مطار برسیم و مرکب جوان کروی کیایمان را با مرکب نهخیلی جوان آلمانی وُلِکسِواکُن۷ تاخت زدیم تا برویم بهسوی منزل میرزا امینالرعایا ضیاالدین تبریزی و بانو جهت بیتوته در بیت شریفشان برای سهشب آتی.
بخش سوم سفرنامه را در این اتصال قرائت فرمایید…
.
توضیحات:
۱- دارلمسافر LOEWS که در مرکز بلد ویلادلویا است و آوردهاند که صرافیای بوده که دارلمسافر شده
۲- همسایگان نازنین؛ جیران اوّل به عربی است و جیران دوّم به ترکی
۳- همان داروغهشاگرد است و در زبان ترکی کنایه از آدم بیسروپا
۴- در میان جماعت سوسول سامسونت و حتی در مواردی سامسونایت هم تلفظ میشود
۵- همان رویال بانک کاناداست که حقیر حسابی و اعتباری زرین در آن صرافی دارد
۶- هماه TOW TRUCK است و مرکبی برای نقل و انتقال مرکبهای خردتر
۷- این اسم اصلی است و دلیل آن اطمینان سازندهی مرکب از کیفیت ساختهی خویش بوده. لیکن در زبان آلمانی به ولکس واگن تغییر یافته.