قطع این مرحله بی‌همرهی خذر مکن

جایی که به‌ش رسیدیم و درش ایستاده‌ایم جایی نیست که دلمون می‌خواست باشیم. ما رو به این مرحله رسوندن. برای این قدمگاه با مزدک و مانی برای پیرایش کشور از ساختار طبقاتی و ستم‌ستیزی بلند شدیم. با پیروز و به‌آفرید و ابومسلم و سنباد و بابک و مازیار در برابر ستم خلفا ایستادیم. با جلال‌الدین مقاومت کردیم که مغول برما مسلط نشه. با شیخ حسن جوری سر به دار شدیم و تن به ذلت ندادیم. با ‌اسماعیل ایران تیکه‌پاره‌شده رو یکپارچه کردیم. با ستارخان و اجتماعیون عامیون آذربایجان تا یونجه‌خوردن ایستادیم تا مشروطه از دست نره. با رییس‌علی با استعمار جنگیدیم. از نهضت ملی با مصدق گذر کردیم. با بختیار جلوی دزدیده شدن خیزش ۵۷ توسط خمینی و دارودسته‌ش ایستادیم. با دانشجوها از ۱۸ تیر گذشتیم. سبز شدیم و جنبشی درست کردیم که روی ارتجاع رو همرنگ خودش سیاه کرد و کمر استبداد دینی رو خم.

این فریاد، فریاد نبود از ابتدا. این خشم انباشته نبود. ما نقاشی کشیدیم. ما شعر گفتیم. ما داستان نوشتیم. ما فیلم ساختیم. ما انقلاب کردیم. ما رای دادیم به اصلاح، نه یک‌بار که بارها. حلق‌هامون رو فشردن و قلم‌هامون رو شکستن و بوم‌هامون رو دریدن و قصه‌هامون بریدن و گیشه‌هامون رو بستن و انقلاب‌هامون رو به‌بیراهه کشوندن و رای‌هامون رو دزدیدن.

شکست زیاد خوردیم. ولی پیروز هم شدیم در برهه‌هایی. اصلاً مگه آزادی و آزادگی داستان آخرش خوش هست که یک بار برای همیشه پیروز بشیم و از اون به‌بعد با شادی گذران عمر کنیم. این مبارزه همواره‌ست. تمومی نداره. هر وقت عجولانه فکر کردیم که دیگه تمومه و حتماً پیروز می‌شیم، همون موقعی بوده که از ترک‌های شکست روی سنگ‌بنای حرکتمون غافل شدیم.

یک ساله که خون ژینا و آیلار و سارینا و  حدیث و کیان و خدانور، جوون‌های کردستان و گیلان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و تهران جون تازه دادن به‌این حرکت هزاران ساله. خشم هزاران سال خفته بیدار شده و صدا و توان مردم رو هزاران برابر کرده. دوباره بزرگترین نقطه‌ی قوت‌مون داره به بزرگترین نقطه‌ی ضعف‌مون بدل می‌شه. حیرت از گستردگی حرکت و هول‌زدگی از نزدیکی پیروزی باعث شده که بخشی از میدان‌داران تازه‌نفس آسیمه‌سر گمان کنن که کار تموم هست و در میانه‌ی مبارزه برای تقسیم غنایم بالقوه نشسته‌اند و کمر بسته‌اند که باقی ما رو با انگ و رنگ و نیرنگ از میدان به‌در کنن. یکی جدایی‌طلب می‌شه و یکی فاشیست و یکی اصلاح‌طلب سبز و بنفش و یکی شاه‌اللهی و یکی طالبانی و یکی ولنگار.

من ترکم. گمانم بر این هست که ساختار فدرال و خودمختاری محدود برای نواحی جغرافیایی/اتنیکی می‌تونه باعث تسریع و تسهیل روند حرکت زن، زندگی، آزادی بشه که اعتقاد راسخی به‌ش دارم. اصلاح‌طلب بودم و سبز. اولین رای‌ام رو به خاتمی دادم و آخرین رای‌ام رو به میرحسین. با اینکه با میرحسین سر فتیش دوره‌ی طلایی امام‌ش زاویه‌ی ۱۸۰ درجه دارم، کماکان برای استقامت و مبارزه‌ش احترام بی‌اندازه قائلم. باورم این هست که از انتخاب‌هایی که کردیم (حتی اگر با معیارهای امروز اشتباه) نباید شرمنده باشیم. خجالت از این باید بکشیم که چیزی یاد نگرفته‌باشیم. به‌طول تاریخ درس داریم برای آموختن. براشون هزینه  زیاد دادیم. قرار نیست دورشون بریزیم.

ظلمات است بترس از خطر گمراهی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *