جناب خان و آقوی همساده در هتل فیتیلهای
من جداً دوست نداشتم وارد این بحث بشم، ولی تداوم این قضیه روی شبکههای اجتماعی وسوسهام کرد و من هم که خیلی ارادهای در قبال نوشتن ندارم، نشستم برای نوشتن. ازنظر من تعمدی در کار عموها نبوده، ولی خیلی بلاهت و حماقت بود توی این آیتم برنامهی فیتیله. بهنظر داشتن بهجداییطلبهای آذربایجان کلفت بار میکردن ولی به کل ترکها توهین کردن. در این قبیل اتفاقات جامعه دو دسته میشن یه عده فحش میکشن به داروندار اونایی که بعد یه عمر زحمت یه خبطی کردن، یه عده هم جوری رفتار میکنن که یعنی حالا چیزی نشده، چرا انقدر کمظرفیت هستین و از این دست توجیهها. بدون توهین به کسی، باید بگم، توجیههایی که میشه از خود آیتم برنامهی فیتیله حالبههمزنتره. مقایسهی جنابخان و آقوی همساده با این داستان کاملاً قیاسمعالفارقی هست. اگر به جکهای قومیتی نگاه کنیم، خصوصیتهای متفاوتی با بار معنایی متفاوت به اقوام مختلف نسبت داده میشه. این بار معنایی خصوصیت نسبتدادهشده از یک طرف و تفاوت مفهومی خصوصیت نسبتدادهشده با خصوصیت واقعیای که اون دارند از طرف دیگه، باعث تغییر کارکرد طنز به هجو و حتی هزل بیمایه میشه. باهم یه تست پنجگزینهای بزنیم.
سوال) کدوم ناسزا از بقیه بار توهینی بیشتری داره؟ کدوم رو بهتون بگن بیشتر ناراحت یا عصبانی میشین
الف) خالیبند و گندهگوز
ب) تنبل و تنپرور
ج) خسیس و ناخنخشک
د) احمق و ابله
ه) هرزه و بیناموس
حالا بگذاریم این ناسزاها رو کنار اقوام. شاید برای جنوبیها این خالیبندی بامزه باشه. شاید برای اصفهانیها خست خصیصهی خیلی اهانتآمیزی نباشه، شاید شیرازیها تنبلی رو به اهل دل بودن و زندگی در لحظه تفسیر کنن و بخندن. ولی در مورد ترکها و رشتیها اینطوری نیست. ترکها و رشتیها از خودشون تصوری کاملاً متفاوتی دارن. حتی در مورد ویژگیهای ناپسند رفتاریشون.
ترکها مشخصهی بارزشون غیرتمندی بوده. از تیکهی بدش یعنی غیرت مذهبی که “زن روسریت رو درست کن” (که خوشبختانه خیلی کمتر شده) تا تیکهی خوبش یعنی غیرت اجتماعی که مشروطه بیارن، که قیام کنن، که از مرزهایی که خیلی دورتر از خودشونه دفاع کنن (که متاسفانه اون هم خیلی کمتر شده). ولی تکلم بهزبان متفاوت و درک کمتر از مفاهیم اون زبان خصوصیت همهی ماست. حالا این آدم ممکنه آلن ایر باشه از امریکا که فارسی حرف میزنه یا مصطفی چراغی باشه از روستای گرادیل (Goradil) از توابع استان اردبیل. این مشکل همهی جاهایی که مهاجرت وجود داره، هست. بسته بهشعور مخاطب، رفتارهای متفاوتی دیدهمیشه. خوشبختانه من بهعلت اینکه فارسی رو بدون لهجه یا با لهجهی غیرقابل سمع با گوش غیرمسلح حرف میزدم، این رفتارها رو در تهران درک نکردم. ولی اینجا که انگلیسیم لهجهی شدیدی داره، متوجه سختی لهجهداران در تهران شدم. اینجا بعضیهای باشعور وقتی با آدم حرف میزنن، آدم رو تحسین میکنن که چقدر زبان غیرمادریت رو خوب حرف میزنی. و بعضیهای بیشعور یه جور آدم رو نگاه میکنن که یعنی چقدر کودنی تو. این انتقال حس کودن بودن اذیت میکنه آدم رو. آسیب میزنه. اعتمادبهنفس آدم رو نشانه میره. مثل انتقال حس تنبل بودن یا خسیس بودن یا لافزن بودن نیست.
رشتیها هم همینطور. گیلانیها ویژگی بارزشون پیشرو بودن فرهنگیه، بهویژه در مورد روابط اجتماعی. آدمهای مترقیتری هستن در این زمینه. حالا بیایم این ویژگی رشتیها رو در تلوزیون ملی به بیناموسی مردهاشون و بیعفتی زنهاشون تعبیر کنیم، مسلماً باعث اعتراض شدید در بین گیلانیها میشه. مگه رییس دولت دهم با وقاحت آشکار این کار رو نکرد؟ چقدر اعتراض شد توی گیلان؟
من از بیمایگی برنامه بیشتر ناراحت شدم تا از توهینش. از اینکه یه پیام خیلی خوب رو به بدترین و زشتترین و زنندهترین شکلی که میتونست برای مخاطبی که قراره ادب و تربیت یاد بگیره ارائه کرد.
در نقد جامعه و برای پوشوندن بیمایگی طنز وارد مغالطهگویی نشیم که چرا شیرازیها به آقوی همساده اعتراض نمیکنن ولی ترکها در واکنش به نمایش حماقتی که در مسواک زدن با فرچهی دستشویی جلوه میکنه، میریزن توی خیابون. طنز کارکردش باید اصلاح جامعه باشه. بیاین با ترکا شوخی بدغیرتیبودن بکنین. من بهضرس قاطع میگم که کسی نخواهد ریخت توی خیابون. خیلی هم مفیده و باعث میشه این خصیصهی زشت رو درست کنن. چون دستکم سهچهارم از جامعهی آذربایجان خواهد گفت: “راست میگه دیگه.” ولی وقتی احمقانه شوخی حماقت میکنین، نه تنها صحت نداره و زخم میزنه عوض مرهم، که بههمین علت همهی جامعه بهشون برمیخوره. و همینی میشه که میبینین.