خرده داروغه‌های دیار ما غداره‌ی داده‌کاوی هم بسته‌اند

سرتان را به‌آلام صغیر و کبیر به‌درد نیاورم و وقت گرانقدرتان را تنگ‌تر نکنم. آغاز حکایت اینکه چهار سال پیش، بعد از قریب به‌دهه‌ای غریبی و غربت‌نشینی، آستین‌ها مرتفع کردیم و کفالت والده‌ی مکرمه‌مان را نمودیم جهت افکندن رحل اقامت در بلاد کانادا. ذکر مصایب آن مرض کیهان‌شمول کوفتی و فلاکتی که کشیدیم را نکنم بهتر است. صرفاً جهت استحضار آن قاری محترم اینکه به‌حول و قوه‌ی آن جرثومه‌ی کبری، کورونا، امر کفالت از سالی به سالی معطل شد. تا که پارسال والده‌ی مکرمه‌مان را برای معاینات ملزوم به طبیبی در ولایت طهران ارجاع دادند و برای ثبت اثرات انگشتان به کنسول کانادا در ولایت اسلامبول.
در آن سفر یک‌روزه‌ی اسلامبول، هاتف محمول۱ والده‌ی مکرمه‌مان از نوع دایان‌دولدوروم۲ بود و شارژ-لازم. ساعتی از این امر غفلت کرده‌بودیم، شارژ تلفن تمام شده‌بود و وی را یارای تماس با احدی نبود. به‌خصوص با آنکه برای هدایت والده‌ی‌مان قرار بود پیدایش کند.

دوش موعد سفر اصلی بود و مقرر که در مطار۳ اسلامبول طیاره عوض کند، به والدین رفیق شفیقی که در دیار غربت داریم بپیوندد و در معیت ایشان بر طیاره‌ای که راهی بلاد تورنتو است بنشیند. این بار اما سفارش کردیم که هاتف محمول نخستین۴ از نوع مستدام پر شالش بگذارد که ملالت و ریاضت تماس نداشته‌باشیم.
طیاره‌ی تبریز که ساعت یک‌ونیم بامداد  به‌وقت تورنتو به اسلامبول رسید، متصل شدیم. گفتیم که به سمت مراقبت جوازات سفر۵ برود و امور به‌اتمام رساند و سپس هم‌سفران را در محوطه‌ی معاف از تعاریف ملاقات کند. ناگاه تماس منقطع شد و از ما اصرار و الحاح و ابرام و از عامل محمول نخست انکار تماس. دوساعتی هر چه کوفتیم بر در بسته کوفتیم.
نهایت از اخوی گرانقدر و هم‌شیره‌ی عزیز پرسیدیم که مگر این خط محمول مستدام نیست؟ مبادا که قرضی، دینی یا وامی بر این خط است و آنرا از مستندام به منقطع بدل ساخته؟ هم‌شیره تحقیقی نمود و مطلع‌مان کرد که فقط هفتاد و پنج‌هزار تومان (معادل حدود سه دلار) قرض میان‌دوره دارد. گفتم بپردازد تا ببینیم که شاید گشایشی بشود، که شد. آمدیم دو کلام بگوییم که کجا هم‌سفران را بیابد که تماس مجدد منقطع شد و اخوی مطلع‌مان کرد که دین میان‌دوره‌ای مجدد به هشتاد هزار رسیده.
آن خطوط لامذهب موقت را اقلاً می‌شد به‌مبلغ دلخواه شارژ کرد و استفاده. این خطوط بی‌ناموس مستدام را فقط به‌مقدار صورت حساب می‌شود پرداخت و هر زرتی حساب میان‌دوره از الگوی مصرف والده‌ی مکرمه بیشتر می‌شد و خطش مقطوع.
ملتفت شدیم که خرده‌داروغه‌های وزارت ارتباطات غداره‌ی داده‌کاوی بسته‌اند و مراقبت می‌کنند که رویم به دیفال و خدایی ناکرده، کسی بیشتر از آنچه باید به بیت‌المال مقروض نشود و فلنگ را از مملکت ببندد. خلاصه که والده‌ی مکرمه‌ی ما عزم کانادا کرده‌بوده و امکانش بوده که سه دلاری که به دولت فخیمه‌ی ایران باید پرداخت کند را با خود به کانادا آورده و سرمایه‌گذاری کرده و دیگر به ایران رجعت نکند. آن‌وقت ما چگونه سر میان دوستان بلند می‌کردیم؟ نمی‌گفتند که والده‌ی شما هم که اختلاس فرموده؟ البته شاید هم گشایشی می‌شد و تصویر ما هم روی جلد جراید می‌رفت که فلانی کارآفرین است و آفرین به‌کارش. الله اعلم.

خلاصه که ما از تورنتو مادر تنها و نگران در استانبول را با تلفن هدایت می‌نمودیم و هم‌شیره و اخوی هر چند دقیقه حساب مادر را با دولت درست‌کار و پاک‌کردار و مراقب بیت‌المال تسویه می‌نمودند. خرسندانه مادر به همسفرها رسید و ما هم ساعت چهار بامداد بالاخره سر به بالین گذاشتیم که اندکی بغنویم.

  1. تلفن همراه
  2. به ترکی یعنی «صبرکن که پرش کنم» و به تفنگ‌های سرپر قدیم اتلاق می‌شده
  3. فرودگاه
  4. تلفن همراه اول
  5. کنترل پاسپورت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *